کد مطلب:314056 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:172

دیدم دستی دنبال من می گردد
5. قصه ی دیگر مربوط به نجات یافتن آقای حسن یوسفی از خطر غرق شدن در آبهای پشت سد است. جناب یوسفی اهل یكی از دهات نیشابور است و به شغل رانندگی ماشینهای سنگین جهت صاف كردن جاده ها اشتغال دارد. قصه را هم خود ایشان برای بنده نقل كرد. ایشان سه سال قبل اصل ماجرا را به عنوان یك سؤال و معما فرمودند كه چطور شد من در یك آن، نام مقدس حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بر زبانم جاری شد و واقعا به او متوسل شدم و به طرز غریبی نجات پیدا كردم، زیرا من در تمام گرفتاریها و یا حالات عادی همواره نام امام رضا علیه السلام ورد زبانم بوده، و هیچ وقت نشده بود كه از حضرت اباالفضل علیه السلام یادی بكنم، ولی در قصه ای كه برایتان نقل می كنم در آخرین لحظات كه از زندگی قطع امید كرده بودم، ناگهان با تمام وجود متوجه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شدم و به آرزوی خود نایل شدم.

اما شرح قصه: آقای یوسفی در سال 1372 در اسفراین برای درست كردن سدی در آنجا كار می كرده، و گاه همراه دیگر كاركنان شركت داخل سد شده و شنا می كرده است. البته چون شنا بلد نبوده مواظب بوده است كه از قسمتهای كم عمق استفاده كند ولی بقیه ی كاركنان و دوستانش به شنا خوب وارد بوده اند. یك روز كه ایشان و دیگر



[ صفحه 452]



كاركنان شركت برای شنا داخل سدی می شوند، وی در اثر یك غفلت به جای عمیق كشانده می شود و هر كدام از دوستان كه می خواهند ایشان را نجات بدهند نمی توانند كوشش آنها و بی نتیجه می ماند. فقط كاری كه می كردند این بوده كه او را تا بالای آب بیاورند كه نفس تازه كند. القصه ایشان بعد از چند بار بالا و پایین رفتن، بالاخره به ته آب می رود وقتی پایش به ته سد می رسد می گوید كه در یك آن با تمام وجود متوجه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شدم و بعد از این توجه، چشم خود را زیر آب باز كردم، با كمال تعجب دیدم كه دستی دنبال من می گردد، فورا دست را گرفتم و آن دست مرا به كنار سد كشاند و من نجات پیدا كردم، زیرا عده ای از كاركنان كه شنا بلد بودند دستهای خود را به طور زنجیروار به هم داده بودند تا نفر آخر بتواند مرا بگیرد و همین طور هم شد و خداوند به بركت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مرا از مرگ حتمی نجات داد.

نكته ای كه ایشان خیلی روی آن تأكید داشت این بود كه چطور شد در یك آن متوجه حضرتش گردیده بود؟ بنده به ایشان عرض كردم كه هیچ امری در عالم بدون علت نمی شود.



تا كه از جانب معشوق نباشد كششی

كوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد!



و یقینا این توجه هم بی سبب نبوده است. ممكن است كه در گذشته، شما عملی را انجام داده اید كه به بركت آن لایق این توجه شده اید، یا حالت نفسانی خوبی دارید كه به واسطه ی آن این عنایت نصیب شما شده است كه بتوانید متوجه حضرتش بشوید و بدانید خدای حكیمی كه آسمان و زمین را بر مبنای حق و حقیقت خلق كرده است، كار بیهوده لایق شأن او نیست (و كل یوم هو فی شان، لا یشغله شان عن شان) و حساب كار عالم به طور دقیق در دستش هست و چه بسا اثر وضعی یك عمل بعد از 50 سال ظاهر شود، چه آن عمل خوب باشد و چه بد.

خلاصه اینكه این توجه ناگهانی شما هم به حضرتش، به طور یقین بی جهت نبوده است و لابد جهتی باید داشته باشد. البته ما ممكن است جهت آن را نفهمیم مثل خیلی از چیزها كه جاهل به عقل و اسباب آن هستیم. البته این خود خیلی مهم است كه كسی



[ صفحه 453]



بتواند اسباب توفیق و یا خذلان را به دست آورد. هر چند به طور كلی واضح است كه اسباب توفیق انسان، اعتقاد به یگانگی حق متعال و نبوت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و اولاد معصوم آن بزرگوار است، و بعد هم اطاعت خدای متعال و ترك محرمات و منهیات. ولی یك كارهایی است كه ره صدساله را مبدل به لحظه ای می كند و انسان اوج می گیرد و بعض كارها نیز هست كه بعكس است و انسان را خیلی سریع ذلیل می كند و از مقصد دور می سازد. حال ممكن است كسی از روی علم و آگاهی متوجه اسباب توفیق بشود و درنتیجه لایق عنایات حضرات شود كه البته این خیلی خوب است. و ممكن هم هست كه كسی سبب توفیقی را فراهم كند. خداوند به جاه محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام به ما ترحم نماید و گناهان ما را با جمیع تبعات آن محو نماید. به قول شاعر:



تو كه در عالم خود زبون باشی

عارف كردگار چون باشی